preloader

زمانی که نمی توانم به نوزادم شیر بدهم


زمانی که نمی توانم به نوزادم شیر بدهم
امتیاز 4.6 / تعداد بازدید : 10284 اشتراک گذاری :

هیچوقت متوجه اشتباه خودم در اصرار روی تغذیه فرزند با شیر مادر نشدم تا زمانی که نتوانستم فرزندم را از شیر خودم تغذیه کنم.
من همیشه خودم را کاملاً در رده بهترین تغذیه می دانستم. هرگز درک نمی کردم چگونه کسی می تواند کودک خود را شیری جز شیر خود تغذیه کند و چنین مادرانی را بخاطر چگونگی تصمیم گیری برای تغذیه کودک خود قضاوت می کردم.
به خصوص با توجه به اینکه در بسیاری از موارد، "انتخاب" انتخابی نامعقول بود، مانند مادرانی که به اندازه کافی شیر تولید نمی کردند، یا به دلیل بیماری از شیر دادن منع شده بودند یا شرایط زندگی آن ها طوری بود که اجازه نمی داد تا به کودک خود شیر دهند.
نکته این است که، من همیشه فکر می کردم کمی احمقانه است که هرگز زنی بخاطر شیر دادن با شیر خود احساس بدی نخواهد کرد، حتی اگر این احساس "عدم موفقیت" آنها باشد زیرا احساس می کردند مجبور به شیر دادن هستند، یا اینکه شخص دیگری بخواهد در این مورد تصمیم بگیرد. این کودک شما است، شما تصمیم می گیرید، درست است؟ فکر می کردم نگرش من نسبت به انتخاب های غذایی بسیار روشن است.
اما حقیقت اینجا ست: من هیچ تصوری از آنچه درموردش صحبت می کردم نداشتم.
من به عنوان زنی که هر چهار فرزندش را با موفقیت شیر داده است فکر می کردم و همانطور که فهمیدم، گفتن این حرف آسان است تا وقتی که واقعاً برایتان اتفاق بیفتد و مثلا علیرغم  چیزی که دوست دارید قادر به شیر دادن نباشید.


چگونه کودک پنجم من همه چیز را تغییر داد

من برای بار پنجم  باردار شدم و مثل همیشه قصد داشتم فرزندم را با شیر خودم تغذیه کنم، اما اینبار به دلیل برخی مسائل گذشته که در مورد آسیب به مجاری شیر و دوره های مکرر ورم پستان برایم به وجود آمده بود، می دانستم که ممکن است در دوران شیردهی با مشکل روبرو شوم و با خودم گفتم اگر اینطور پیش نرود هم، اتفاق بزرگی نخواهد افتاد با دانستن این موضوع، من خودم را برای امکان تغذیه به روش های دیگر  آماده کردم و با آن احساس خوبی داشتم.
و بعد یک نوزاد زودرس به دنیا آوردم.
ناگهان، تمام دیدگاه من تغییر کرد. شبانه با این واقعیت روبرو شدم که کودک من در بیمارستان است و من نبودم. آن غریبه ها کاملا مراقب او بودند و اگر من شیر خودم را برای او تهیه نمی کردم، او از طریق شیر مادر دیگری تغذیه می شود.
بارها و بارها می شنیدم که شیر مادر "طلای مایع" است و من حداقل 2 تا 15  دقیقه شیر خود را پمپاژ می کردم تا اطمینان حاصل کنم که در مدت اقامت او در بخش مراقبت های ویژه شیر کافی دارد.
فکر می کردم همانطور که پزشکان توصیف کرده بودند، نه تنها شیر مادر "داروی واقعی" قلمداد شده، بلکه هرچه سریعتر دخترم می توانست از پستان شیر بمکد، ما سریعتر می توانستیم از بیمارستان خارج شویم و ماندن در بیمارستان چیزی نبود که من بخواهم بیشتر از این باشد من می خواستم او بهتر شود تا بتوانیم زودتر به عنوان یک خانواده به خانه خود برویم.

متأسفانه، او نمی توانست شیر را از پستان بمکد. من آن موقع متوجه نمی شدم، اما او به احتمال زیاد برای انجام این کار هنوز به اندازه کافی رشد نکرده بود من در خلوت خود و خارج از منزل گریه می کردم، دلم می خواست زودتر او را به خانه بیاورم تا آنها دوباره به او غذا ندهند، من کاملاً ناامید بودم.
وقتی او نمی توانست خودش شیر بمکد، احساس می کردم تنها کاری که می توانم انجام دهم این است که حداقل شیر خودم را برای او تهیه کنم، بنابراین مدام در حال پمپاژ کردن شیر خودم بودم. من آنقدر اینکار را میکردم که یخچال بیمارستان و یخچال خودم از بطری های شیر پر شده بود.
با گذشت روزها کودک من هنوز نمی تواند شیر بنوشد، به این باور رسیدم که تهیه شیر مادر تنها کاری بوده که می توانستم انجام دهم  تا به او کمک کنم
از نظر ذهنی شیر مادر تنها  ارتباط من با او شد.
من نمی توانستم او را شکست دهم...
هنگامی که ما به همراه دخترمان از بیمارستان به خانه آمدیم، من به شیر دادن او ادامه دادم. اما همچنان مجبور بودم به او شیر پمپاژ شده و با بطری اینکار را انجام دهم تا مطمئن شوم که وزن لازم را کسب می کند. هر تغذیه او شامل  فرایندی خسته کننده از تلاش من برای شیر خوردن دخترم و اجتناب او از مکیدن، سپس پمپاژ کردن از پستان و تغذیه او با بطری بود. از ابتدا تا پایان، حدود یک ساعت طول می کشید و قبل از آنکه من به خودم بیایم، زمان آن رسیده بود که  همه این کار ها را از اول دوباره شروع کنم.

من گریه می کردم دعا می کردم به او التماس می کردم که شیر بخورد، اما دوباره و بارها، او این کار را نمی کرد (یا نمی توانست). همانطور که من با ورم پستان هایم به خاطر  خالی کردن سینه هایم به طور کامل و پمپاژ  بیش از حد، در ستیز بودم، شوهرم سعی کرد با من صحبت کند تا روند تغذیه کودکم را تغییر دهم. او توانست بر احساسات من غلبه کند و سرانجام چشمانم باز شد تا قبول کنم که در شیردهی شکست خوردم و قبول این شکست برای من بسیار دشوار بود.
زیرا این دقیقاً همان چیزی است که همیشه احساس می کردم برابر شکست کامل است
من به عنوان یک مادر در آنچه که باید به طور طبیعی آسان باشد احساس ناکامی کردم عدم موفقیت در شیر دادن به دخترم، که حتی بیش از یک کودک "عادی" نیز نیاز به شیردهی داشت. عدم موفقیت در ابتدایی ترین عملکرد بیولوژیکی برای زنده ماندن کودک من.
احساس می کردم تغییر فرمول تغذیه فرزندم مثل تسلیم شدن و دست کشیدن از  اوست و من نمی توانستم با چنین احساسی کنار بیایم برای اولین بار احساس همه مادرانی که در مورد این موضوع به سختی صحبت می کردند و  قادر به شیر دهی نبودند را درک می کردم. این احساس ممکن است غیر عادی به نظر برسد، اما برای من، تقریباً یک نوع مرگ بود و من مجبور بودم برای از دست دادن احساس  مادری که فکر می کردم بسته به تغذیه با شیر مادر دارد، سوگوار شوم.


اصرار در تغذیه با شیر مادر

نکته عجیب در مورد اصرار برای تغذیه با شیر مادر این است که لزوماً این فشارها ناشی از نیروی خارجی نیست. هیچ کس به من نمی گفت من مجبورم شیر دهم. هیچ کس در تلاشهای دلخراش من برای تغذیه با شیر خودم به نوزادم به من فشار نمی آورد یا مرا بازخواست نمی کرد تا جبران کنم و بهتر عمل کنم.

در واقع، این دقیقاً برعکس من بود. همسرم، اعضای خانواده ام، حتی افراد کاملا غریبه در اینترنت به من می گفتند که در تغذیه فرزند و شیردهی شرمندگی  وجود ندارد و اگر لازم بود باید هر کاری انجام دهم تا هم کودک و البته خودم سالم بمانیم، پس این موضوع بیشترین اهمیت را دارد.
اما مثل این بود که تا خودم نتوانستم خودم را باور کنم نمی توانستم هیچ یک از آنها را باور کنم. به دلایلی که واقعاً نمی توانم توضیح دهم، تمام این فشارها ، احساس گناه، شرم و قضاوتهای عظیم را بر روی خودم جمع می کردم.
از آنجا که حقیقت این است، من می خواستم به فرزندم شیر دهم. دلم می خواست شیر خودم را به کودکم هدیه کنم. می خواستم آن طلای مایع را که همه از آن ستایش می کنند، برای او تهیه کنم. من می خواستم آن لحظات بی سر و صدا را در صندلی خود هنگام شیردهی به فرزندم داشته باشم ارتباطی بین من و او در حالی که بقیه جهان در حال چرخش است.
من می خواستم کودک خود را در همان حد که فقط بتوانم از آن به عنوان یک سطح اولیه توصیف کنم، شیر دهم و وقتی نمی توانستم، احساس می کردم که هر سلول بدنم علیه آن می جنگد. به نوعی، من از داشتن تجربه "عدم توانایی شیردهی" سپاسگزارم، زیرا این امر چشمانم را باز کرده است.
بنابراین، به همه مادرانی که قبلاً حرف آنها را رد می کردم، بگذارید فقط بگویم: اکنون خودم این کار را می کنم. سخت است. اما ما ناکام نیستیم ما مبارز هستیم و در نهایت، برای آنچه برای نوزادان ما بهترین است می جنگیم.

منبع: healthline
نویسنده : شفاجو

نظرات کاربران

شما هم میتوانید نظرات خود را در این بخش بیان کنید

برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.


نظری برای نمایش وجود ندارد , شما اولین باشید